برای بیماران

تعاریف در حال تغییر مرگ مغزی

The Changing Definition of What Is ‘Brain Dead’

چگونه فناوری جدید پزشکی نحوه تعریف ما از مرگ را تغییر می دهد؟

اعلام مرگ مغزی برای یاهی مک مت (Jahi McMath)، نوجوان اهل اوکلند (Oakland)، موجب شد این سؤال را ایجاد کرد.

در دسامبر 2013، یاهی مک مت 13 ساله برای انجام یک عمل معمول پزشکی به سانفرانسیسکو، مرکز طبی اطفال بنیوف (Benioff Children’s Hospital) دانشگاه کالیفرنیا در اوکلند رفت. او از آپنه خواب رنج می برد و پزشکان امیدوار بودند که برداشتن لوزه ها و برخی بافت های اطراف به رفع این مشکل کمک کند. بعد از انجام عمل و در اتاق ریکاوری، یاهی ناگهان شروع به خونریزی از دهان و بینی خود کرد. قلبش ایستاد و به کما رفت.

اگرچه پزشکان توانستند قلب او را مجدداً راه اندازی کنند، اما آسیب از قبل وارد شده بود. مغز او در حالی که تشنه اکسیژن بود، دچار آسیب گسترده ای شد. او نمی توانست به تنهایی نفس بکشد یا چشمانش را باز کند. اگرچه پزشکان متعددی یاهی را معاینه کردند و مرگ مغزی وی را اعلام نمودند، اما خانواده وی اظهارات آنها را رد کرد. از این گذشته، قلب یاهی هنوز می تپید.

ایالت کالیفرنیا به خانواده ها اجازه نمی دهد تا در مورد تعیین مرگ پزشک معترض باشند، بنابراین خانواده یاهی او را به نیوجرسی منتقل کردند. در آنجا ممکن است خانواده ها اعلام کنند که مرگ تنها زمانی اتفاق می افتد که قلب او متوقف شده است. قلب یاهی هنوز می تپد، اما تا زمانی که گواهی فوت وی در کالیفرنیا معتبر است، خانواده یاهی نمی تواند با دخترش به ایالت خود بازگردد. خانواده یاهی از قصور پزشکی شکایت کرد. این شکواییه نسبتاً ساده است: یاهی نباید بعد از عمل جراحی ای که به طور طبیعی بی خطر است، عوارض داشته باشد.

اگر یاهی هنوز زنده است، میزان بدهی بیمارستان به عنوان خسارت سر به فلک می کشد. می تواند به طور بالقوه مسئول تامین هزینه مراقبت از یاهی تا پایان عمر باشد که می تواند به میلیون ها دلار برسد. با این حال، اگر یاهی دچار مرگ مغزی شده باشد، حداکثر مبلغی که خانواده اش می توانند دریافت کنند 250 هزار دلار است.

قاضی عالی رتبه دادگاه شهرستان آلمدا (Almeda) با صدور حکمی موقت اعلام کرد که به تصمیمات قبلی مبنی بر مردن یاهی پایبند است. انتظار می رود تا دو ماه آینده حکم نهایی را صادر کند. در همین حال، در حالی که خانواده یاهی برای لغو گواهی فوت او می جنگد، قانون مرور زمان در مورد پرونده مرگ غیرقانونی ای که می توانند ارائه دهند، تمام می شود.

بنابراین، این سؤال مطرح می شود: آیا یاهی مک مت زنده است یا مرده؟

و آیا ما، به عنوان یک فرهنگ، باید درک چند دهه ای خود از معنی مردن را بازتعریف کنیم؟

تعریف مرگ

بر اساس قوانین کالیفرنیا، یک فرد به دلیل “یا توقف برگشت ناپذیر عملکردهای گردش خون و تنفس، یا توقف برگشت ناپذیر کلیه عملکردهای تمام مغز، از جمله ساقه مغز” مرده است.

توقف عملکرد چگونه تعریف می شود؟

قانون می گوید: “تعیین مرگ باید مطابق با استانداردهای پذیرفته شده پزشکی باشد.”

این موضوع مرگ را در یک دسته حقوقی خاص قرار می دهد که در آن تشخیص نهایی در نهایت توسط متخصصان پزشکی انجام می شود، نه متون قانونی.

برای آکادمی مغز و اعصاب آمریکا (American Academy of Neurology/AAN)، این بدان معناست که یک پزشک معاینه بالینی را انجام می دهد تا مشخص شود آیا ساقه مغز و مخ عمل می کنند یا خیر. علاوه بر این، طبق قانون کالیفرنیا، آزمایش باید برای بار دوم توسط پزشک دیگری انجام شود تا تایید شود که مغز حقیقتاً مرده است.

با این حال، قلب می تواند بدون کمک به تپش خود ادامه دهد. قلب دارای یک شبکه عصبی مستقل است که به آن اجازه می دهد بدون دریافت ورودی از مغز بتپد. قلب می تواند بقیه اندام های بدن را از خون تأمین کند تا بتوانند زنده بمانند و حتی پس از مرگ ساقه مغز نیز عملکرد طبیعی خود را حفظ کنند.

در واقع موارد متعددی از زنان باردار وجود داشته که دچار مرگ مغزی شده اند و تا زمان به دنیا آمدن موفقیت آمیز فرزندانشان، در دستگاه تنفس مصنوعی نگه داشته شده بودند.

تمام اسن مسائل این سؤال را مطرح می کنند: چرا یک فرد زنده و دارای مغز مرده، مرده تلقی می شود؟

دکتر جان لوس (Dr. John Luce)، استاد برجسته پزشکی در UCSF، و پزشک متخصص در بخش ریه و مراقبت های ویژه بیمارستان عمومی سانفرانسیسکو (San Francisco General Hospital)، در مصاحبه ای با Healthline گفت: “من فکر می کنم که [مرگ مغزی] یک افسانه پزشکی و قانونی است.” “این مفهوم در زمانی ایجاد شد که نیازی اجتماعی، اخلاقی، پزشکی و قانونی به آن وجود داشت.”

فناوری جدید تعریف را تغییر می دهد

مدتها قبل از اینکه انسانهای اولیه به اهمیت مغز پی ببرند، مردم با مشاهده ساده قضاوت می کردند که چه کسی مرده است. حرکت فرد متوقف می شود، سفت، سرد و مایل به آبی می گردد و در نهایت شروع به پوسیدگی می کند.

سپس، با ظهور طب اولیه، درک پزشکان باستانی از مرگ دقیق تر شد. وقتی تنفس و ضربان قلب فرد متوقف شود – که به طور کلی سریعاً به دنبال هم اتفاق می افتند –او دیگر مرده محسوب میشود. این تعریف هزاران سال باقی ماند.

اگرچه دانشمندان در آغاز قرن بیستم دریافته بودند که مغز ارگانی حیاتی است، اما این دانش قابل استفاده نبود. از دست دادن تنفس یا ضربان قلب همواره منجر به مرگ مغزی نیز می شود. اما پس از پایان جنگ جهانی دوم، پزشکی انقلابی را پشت سر گذاشت.

چندین نوآوری جدید یکی پس از دیگری رخ دادند.

CPR مانند دستگاه تنفس مکانیکی اختراع شد و ارتباط بین از دست دادن تنفس و مرگ را قطع کرد.

واحد مراقبت های ویژه (Intensive care unit/ICU) تأسیس شد و به افرادی که قبلاً بر اثر نارسایی قلبی جان خود را از دست داده بودند، فرصت های نجات بخشی ارائه می داد.

و شاید مهمتر از همه این باشد که فناوری ها و داروها به اندازه کافی بهبود یافته اند تا پیوند اعضا امکان پذیر باشد.

این تحولات در کنار هم به تعریف جدیدی از مرگ منجر شد و مجموعه ای از سوالات جدید را نیز مطرح کرد.

  • اگر فردی به فرد دیگری شلیک کند و آن شخص دچار مرگ مغزی شود، اما بدن او در بیمارستان زنده باقی بماند، آیا تیرانداز قاتل است؟
  • اگر فرد مرگ مغزی به اهدای اعضای بدن خود تمایل نشان داده بود، آیا پایان دادن به عملکرد بدن با برداشتن اعضای آن قتل محسوب می شود؟

مجموعه ای از پرونده های قضایی که به بررسی این سوالات پرداختند منجر به ایجاد قانون متحدالشکل مرگ مغزی (Uniform determination of death act/UDDA) گشت. متن قانونی کالیفرنیا برای مرگ مغزی و بیشتر ایالت ها مستقیماً از تعریف UDDA گرفته شده است. نیویورک و نیوجرسی تنها ایالت هایی هستند که اجازه اجرای قوانین را می دهند.

آیا این تعریف باید تغییر کند؟

بر اساس این تعریف، یاهی مک مت در زمان معاینه مرده بود.

او نتوانست به هیچ یک از آزمایش های رفلکس پاسخ دهد و به تنهایی نفس بکشد. به نظر می رسد ساقه مغز او اقلاً یا آسیب دیده یا از بین رفته است.

کریستوفر دولان (Christopher Dolan)، وکیل یاهی و مادرش، به نتایج اولیه آزمایش اعتراضی ندارد.

او در مصاحبه ای با Healthline گفت: “او در هیچ یک از آزمون ها قبول نشد. او در همه آزمایش ها شکست خورد.”

با این حال، همچنان بحث او این است که یاهی با معیارهایی که برای ثبات مورد نیاز آزمایش مرگ مغزی نیاز است، فاصله داشت.

دولان می گوید: “مطمئناً او هیچ شرایطی برای آزمایش نداشت.” “او دختر جوانی بود که 26 روز غذا نخورده بود. بدون غذا. آنها از ارائه هر نوع درمانی که برای حفظ وجود او طراحی شده بود، خودداری کردند. من عمیقاً بر این اعتقاد هستم که آنها امیدوار بودند او بمیرد تا پرونده حقوقی قابل بحث شود.”

دولان افزود یاهی عفونت ریوی شدید، زخم معده و مشکلات کلیوی داشته است.

دولان گفت: “او به گونه ای مرده بود.” “بنابراین شرایط او هیچ گاه برای ارزیابی مطلوب نبود.”

حتی اگر قرار باشد اکنون، بیش از یک سال، آزمایش دیگری گرفته شود، دولان متقاعد نشده که این آزمایش بتواند آنچه در مغز یاهی می گذرد را اندازه گیری کند.

او پرسید:” در حال حاضر، تا به امروز، یاهی هنوز ممکن است در آزمایش های عصبی استاندارد شکست بخورد. این سؤال مطرح می شود که آیا آزمایش عصبی استاندارد کافی است یا ]برای این کار[ بیش از حد ابتدایی می باشد؟”

به گفته دولان، اگرچه ساقه مغز یاهی پاسخ نمی دهد، اما این بدان معنا نیست که بقیه مغز او مرده باشد.

دولان گزارش می دهد که نوار مغز (Electroencephalogram/EEG) یاهی شواهدی از فعالیت الکتریکی در مغز او یافته است. علاوه بر این، در اسکن MRI مشخص شده که مغز او از نظر فیزیکی سالم است و جریان خون دریافت می کند.

برخی برای تایید عدم عملکرد مغز در معاینه مرگ مغزی به آزمایشات جانبی مانند EEG یا MRI نیاز دارند، اما کالیفرنیا این گونه نیست.

برخی از آزمایش های جانبی برای این انجام میشود که ثابت کند بیمار دیگر دچار مرگ مغزی نیست، اما به گفته دیوید مگنوس (David Magnus)، دارای مدرک دکترا و مدیر مرکز اخلاق زیست پزشکی استنفورد (Stanford Center for Biomedical Ethics) و مدیر مشترک کمیته اخلاق بیمارستان و کلینیک های استنفورد (Stanford Hospital and Clinics Ethic Committee) و همچنین استاد پزشکی و اخلاق زیست پزشکی و استاد اطفال در دانشگاه استنفورد، این آزمایشات واقعاً  این گونه نیستند.

مگنوس در مصاحبه ای با Healthline گفت این آزمایش ها در صورتی استفاده می شود که پزشک توانایی انجام معاینه بالینی را نداشته باشد. آنها بیشتر یک غربالگری بر اساس این ایده هستند که اگر جریان خون به طور مطلق در مغز وجود نداشته باشد، بیمار به زودی دچار مرگ مغزی می شود.

“برعکس آن درست نیست. فقط به این دلیل که مقدار کمی جریان خون به مغز وجود دارد، که ممکن است به عنوان مثال برای حفظ هیپوتالاموس باشد، نشان نمی دهد که بیمار دچار مرگ مغزی نشده است.”

هیپوتالاموس دیگر ناحیه مغزی است که در مورد یاهی مورد بحث قرار گرفته است.

این ناحیه از مغز با غده هیپوفیز در ارتباط است. این غده، که درست در زیر مغز واقع شده است، بسیاری از هورمون های بدن – از جمله هورمون های مسئول بلوغ – را تولید می کند.

دولان گزارش داد: “یاهی بالغ شده است.” “انسان های مرده عموماً بالغ نمی شوند.”

مگنوس معتقد است که این موضوع نشان دهنده یک مغز زنده نیست.

وی گفت: “در واقع ممکن است برخی از فعالیتهای هیپوتالاموس در بیماران مرگ مغزی همچنان وجود داشته باشد، بنابراین هر چند مقدار کمی هورمون تنظیم می شود اما این در واقع با مرگ بالینی مغزی مغایرت ندارد.”

اگرچه قانون کالیفرنیا تعریف مرگ را به پزشکی محول کرده است، اما خود قانون مرگ را به همان شیوه تعریف نمی کند.

دولان می گوید: “تعریف مرگ مغزی عبارت است از توقف کامل و برگشت ناپذیر کلیه فعالیت های عصبی.” “بنابراین اگر یاهی فعالیت عصبی داشته باشد، مرگ مغزی ندارد.”

استدلال آگاهی

دولان همچنین شواهد دیگری را گزارش می دهد که نشان می دهد یاهی تا حدی نه تنها زندگی، بلکه حتی آگاهی دارد.

وی گفت: “مطالعات تغییرات ضربان قلب نشان می دهد وقتی مادرش وارد اتاق می شود و با او صحبت می کند، ضربان قلب او افزایش می یابد.”

وی افزود فیلم هایی از خانواده یاهی وجود دارد که نشان می دهد او به دستورات مادرش پاسخ می دهد.

او گفت: “این واکنشی مستقیم به صدای مادرش است. اینها نشان دهنده وجود یک احساس است، نه فقط یک تکه گوشت در یخچال.”

مگنوس پاسخ داد: “چنین چیزی می تواند در مورد بیماران مرگ مغزی اتفاق بیفتد.” “هنوز فعالیت الکتریکی در جریان است. هنوز تنفس ادامه دارد هنوز ماهیچه هایی در حال فعال شدن هستند، پس همه چیز هنوز در حال انجام است، بنابراین همه چیز همچنان می تواند اتفاق بیفتد. “

اما او گفت که حقیقتاً این چیزی است که مردم در مورد آن خیال پردازی می کنند.

او می گوید: “من در پرونده هایی شرکت کرده ام که خانواده ها نمی توانند مفهوم مرگ مغزی را درک کنند و در ابتدا نمی پذیرند که عزیزشان فوت کرده است یا با این مشکل دست و پنجه نرم می کنند.”

مگنوس در معیارهای کنونی مرگ مغزی اشکالی نمی بیند و موافق است که این تعریف باید در دست متخصصان پزشکی باقی بماند.

وی گفت: “ما یک عمل بالینی داریم که دهها سال است وجود دارد، گویا بسیار خوب کار می کند و اگر به درستی مورد استفاده قرار گیرد، به نظر می رسد هیچ نتیجه کاذبی ندارد.” “تقریباً به هیچ وجه چیز خوبی نیست اگر دادگاه ها در تصمیم گیری های بالینی برای بیماران شرکت می کنند. تصمیم گیری دادگاه ها برای بیماران فاجعه است. آنها از علم پزشکی کافی برای تصمیم گیری آگاهانه اطلاع ندارند.”

با این حال، جامعه پزشکی در مورد علت مرگ مغزی کاملاً متفق القول نیست.

یکی از متخصصان دولان، دکتر کالیکستو ماچادو (Dr. Calixto Machado)، دارای مدرک دکترا از موسسه علوم مغز و اعصاب و جراحی مغز و اعصاب (Institute of Neurology and Neurosurgery) در هاوانا، کوبا، در حال هدایت جنبشی برای رویکرد “کل مغز (Whole brain)” در پزشکی است.

ماچادو به Healthline گفت: “من می توانم به شما اطمینان دهم که وقتی پزشک و متخصص مغز و اعصاب نوار مغز انجام می دهند و می بینند که فعالیت الکتریکی خاصی وجود دارد، برای این متخصص مغز و اعصاب بسیار سخت خواهد بود که بگوید: ‘این بیمار دچار مرگ مغزی شده است.'” اگر نشان دهید که بیماران فعالیت های زیست الکتریک را در نیمکره های مغزی خود بیان می کنند، چنانچه از فرمول مرگ کل مغز استفاده می کنید، آیا آن را قبول خواهید کرد؟ من آن را نخواهم پذیرفت.”

محدوده ای از  هوشیاری

آزمایشات جانبی به طور فزاینده ای در حال قدرتمند و حساس شدن هستند.

ماچادو گفت: “میزان پیشرفت در سالهای گذشته باورنکردنی است.” “در دهه های آینده چه اتفاقی می افتد؟”

لوس فکر می کند تعاریف فعلی از مرگ مغزی قابل قبول است، اما با پیشرفت تکنولوژی، ابهامات بیشتر و بیشتری ایجاد می شود.

وی گفت: “من فکر می کنم اوضاع به روال فعلی خوب است.” “مسئله بغرنج ]در مورد یاهی[ این است که هرچه آزمایشات پیچیده تری ایجاد کنیم، بیشتر متوجه خواهیم شد که تمایزات ساده بین این حالات متغیر [خیلی] دقیق نیست. افراد مبتلا به مرگ مغزی در مفهوم کلی زیست شناختی، آنطور که قبلاً تصور می کردیم مرده نیستند.”

بنابراین چه سطحی از تخریب مغزی برای مرگ یک فرد مورد نیاز است؟

برخی از دانشمندان رویکرد مغز بالاتر (Higher brain) را اتخاذ می کنند و استدلال می کنند که مرگ مخ به معنای مرگ فرد است. یعنی بیماران در وضعیت نباتی پایدار (Persistent vegetative state/PVS) نیز مرده تلقی می شوند. در حال حاضر بیماران نباتی شدیداً ناتوان هستند، نه مرده؛ هرچند که مغز آنها تا حدی یا به طور کامل تخریب شده است.

عکس آن نیز می تواند رخ دهد. بیمارانی که مغزی سالم دارند اما به مغز میانی یا ساقه مغز آسیب می رسد، می توانند سندرم قفل شدگی (Locked-in syndrome) را تجربه کنند؛ سندرومی که در آن کاملاً هوشیار هستند اما قادر به حرکت، صحبت یا تعامل با جهان نیستند. برخی بیماران قادرند برای برقراری ارتباط پلک بزنند، در حالی که برخی دیگر به هیچ وجه نمی توانند حرکت کنند. این بیماران به راحتی میتوانند اشتباهاً به عنوان وضعیت نباتی پایدار تشخیص داده شوند.

در همین حال بیمارانی که آسیب مغزی کمتری دارند ممکن است خود را در حالت هوشیاری حداقل (Minimally conscious state/MCS) بیابند، عبارتی که طیف وسیعی از عملکردهای جزئی (یا فقدان آن) را شامل می شود. همچنین ممکن است یک بیمار ماهها را در وضعیت نباتی بگذراند، اما بعد از اینکه مغز او زمان لازم برای بهبودی را گذراند، به حالت هوشیاری حداقل برسد.

به گفته دولان، یاهی با هیچ یک از طبقه بندی های موجود مطابقت ندارد. او گزارش می دهد که ماچادو در حال کار بر روی مقاله ای است که باید تا پایان سال منتشر شود و در آن دسته جدیدی از هوشیاری را برای توصیف شرایط ناشناخته یاهی پیشنهاد می دهد.

باتلاق اخلاقی

در همین حال، مسئله تعریف مرگ خوبی ها و بدی های خود را دارد.

در یک طرف معادله، این ترس وجود دارد افرادی که زنده اما به شدت ناتوان هستند از مراقبت های پزشکی مورد نیاز خود محروم شوند.

لوس پرسید: “جامعه با آن افراد چه می کند؟” “ما اعتقاد نداریم که افراد ناتوان باید کنار گذاشته شوند.”

اما در طرف دیگر معادله حق مردن قرار دارد. بسیاری از مردم، مانند لوس، احساس می کنند که کیفیت زندگی به اندازه خود زندگی اهمیت دارد.

وی گفت: “ما از زمانی که این فناوری های نگهدارنده حیات را توسعه داده ایم، انقلابی در اخلاق زیست پزشکی داشتیم.” “بسیاری از این مسائل مربوط به این است که چگونه می خواهید زندگی کنید؟ در اکثر موقعیت هایی مانند [یاهی]، خانواده ها نمی خواهند عزیزشان احتمالاً تا آخر عمر در دستگاه تهویه مکانیکی باقی بماند و پاسخی ندهد. من فکر می کنم هرچه بیشتر و بیشتر در مورد مغز می آموزیم، میبینیم که افراد زیادی – از جمله خودم – هستند که برای هوشیاری به قدری ارزش قائل هستند که تمام و کمال آن را میخواهند. اما افرادی نیز هستند که ]یاهی[ را زنده می دانند و فکر می کنند هرجا زندگی باشد، امید هم هست.”

تشخیص مرگ مغزی، حذف پشتیبانی از چیزی که قانوناً جسدی با ضربان قلب است، را توجیه میکند. حتی اگر کسی در وضعیت نباتی پایدار باشد، باز هم می توان تغذیه او را کنار گذاشت تا فوت کند، همانطور که در مورد تری اسکیاوو (Terri Schiavo) اتفاق افتاد.

این تاکید بر خواسته های شخصی نشان دهنده تغییر بزرگ دیگری در پزشکی است.

لوس توضیح داد: “این بیماران در محیطی بودند که در آن پزشکی در حال گسترش بود.” “پزشکان تصمیماتی را برای مردم می گرفتند، نه خود مردم. امروزه در حال حرکت به سمت خودمختاری بیمار هستیم. ما بر تصمیم گیری بیماران برای خودشان تأکید فراوانی داریم.”

مسئله دیگر: اهدای عضو

تصمیم گیری در مورد اینکه چه کسی مبتلا به مرگ مغزی است و چه کسی خیر، در حالی که بقیه بدن هنوز سالم است، به دلیل دیگری اهمیت بسیار دارد: اهدای عضو.

وزارت بهداشت و خدمات انسانی ایالات متحده (The U.S. Department of Health and Human Services) گزارش می دهد که در سال 2014، 123،851 نفر در ایالات متحده در لیست انتظار دریافت اعضای بدن بودند، اما تنها 29،532 پیوند (که از 14،412 اهدا کننده گرفته شده بود) انجام شد.

روزانه حدود 79 نفر پیوند عضو دریافت میکنند، اما 22 نفر فوت می کنند، در حالی که هنوز منتظر اندام مورد نیاز خود هستند.

با این حال، برای اینکه اندام پیوند شده تا حد ممکن سالم باشد، باید از بدن سالم گرفته شود. جسمی که دچار مرگ قلبی شده، دیگر خون سرشار از اکسیژن حیاتی را به اعضای خود نمی رساند و باعث می شود آنها نیز به سرعت بمیرند.

اما کشتن بیمار با برداشتن اعضای بدن او قتل محسوب میشود. “قانون اهداکننده مرده” بیان می دارد که اعضای ضروری برای زندگی را فقط می توان از کسی که در حال حاضر مرده است، برداشت.

تا زمانی که تشخیص مرگ مغزی باشد، پزشکان مجوز رایگان دارند. آنها می توانند جسد فرد مبتلا به مرگ مغزی را از بخش مراقبت های ویژه خارج کرده و به اتاقی در نزدیکی اتاق های جراحی منتقل کنند، جایی که گیرنده های عضو در حال انتظارند. سپس، آنها دستگاه های حمایتی از جمله دستگاه تهویه مکانیکی را برمی دارند. قلب بدن بدون هوا به زودی متوقف می شود، پس از آن می توان اندام های فرد را فوراً برداشت کرد.

مگنوس گفت: “اگر مشخص شود که یک متخصص مغز و اعصاب واجد شرایط [یاهی] را ارزیابی کرده و متوجه شده که او دیگر مبتلا به مرگ مغزی نبوده، این مسئله انقلابی و رادیکال خواهد شد.” “این مسئله … می تواند پیامدهای عظیمی داشته باشد، از جمله احتمالاً پایان دادن به یکی از اقدامات پزشکی اساسی ما، تهیه عضو از جسد.” اگر ما نتوانیم تشخیص دهیم که بیماران مرگ مغزی واقعاً مرده اند، یعنی ما دیگر نمی توانیم از آنها عضو بگیریم. و اگر نتوانیم این کار را انجام دهیم، یعنی هزاران و هزاران و هزاران بیمار خواهند مرد.”

از نظر دولان، نیاز به اعضاء بخشی از مقاومت جامعه پزشکی در برابر تغییر تعریف مرگ را شکل می دهد.

او گفت: “برای داشتن رضایت والدین و اعضای خانواده [در اهدای عضو]، پزشکان باید آنها را متقاعد کنند که این شخص موجودی بدون ادراک است و واقعاً در کنار ما نیست، تا آن خانواده بتواند بدون عذاب وجدان زندگی کند.”

مگنوس توصیه به احتیاط می کند.

وی گفت: “اکنون، اگر معلوم شود که واقعیت ها این گونه هستند و ]ما[ باید بفهمیم که چگونه با آن زندگی کنیم، این کار را خواهیم کرد.” “اما من برای انجام هر کاری که باعث خراب کردن کاسه کوزه ها شود مردد هستم. با توجه به ریسک، واقعاً می خواهید که از صحت آن اطمینان حاصل کنید و قصد ندارید این کار را بر اساس چیزی درجه دوم، مانند آزمایش جانبی، انجام دهید.”

آینده مرگ

اینکه آیا یاهی زنده است یا خیر، سوالی است که دادگاه ها باید درباره آن تصمیم گیری کنند.

به گفته فرانسیس شن (Francis Shen)، دارای مدرک دکترا، استاد دانشگاه مینه سوتا (University of Minnesota) و مدیر اجرایی آموزش و توسعه شبکه تحقیقاتی بنیاد مک آرتور (MacArthur Foundation Research Network) در حقوق و علوم اعصاب، این کار ساده ای نخواهد بود.

شن گفت: “تعیین تعریف تنها نصف نبرد است.” “از آنجا که تعریفی از مرگ و مرگ مغزی ارائه شده، قانون باید تعیین کند که برای استفاده از این تعریف منطقاً چه چیزی را باید از متخصصان علم پزشکی انتظار داشته باشیم.”

شن افزود: “به عنوان مثال اگر یک پزشک فقط به بیمار نگاه کند و هیچ آزمایشی انجام ندهد، غیرمنطقی است. آیا برای هر ارزیابی به داده های تصویربرداری عصبی نیاز داریم؟ خیر، اما ممکن است تعداد فزاینده ای از بیماران – که در حد وسط قرار دارند – وجود داشته باشند که در آن یک پزشک منطقی از تصویربرداری عصبی استفاده می کند. اگر چنین باشد، استاندارد قانونی تطبیق داده می شود.”

وی در پایان گفت: “بنابراین ما مطمئناً در آینده شاهد بیمارانی از این دست خواهیم بود. امیدوارم نه تنها این مسأله را به نحوی حل کنیم که موجب رفع ناراحتی خانواده شود، بلکه چیزی از آن به عنوان یک سیستم حقوقی یاد بگیریم و در دفعات بعدی با آن بهتر مبارزه کنیم.”

بهترین راه برای جلوگیری از بحث در رابطه با پایان دادن به زندگی این است که خواسته های خود را مشخص کنید.

لوس می گوید: “من معتقدم که همه باید از دستورات مربوط به ادامه حیات (Medical directive) و جانشین تعیین شده (Designated surrogate) برخوردار باشند.” “من معتقدم هر کس باید سیستم اعتقادی و ارزشی اش را به صورت مکتوب بیان کند تا در صورت عدم تصمیم گیری برای خود، بعداً برای آنها تصمیم گیری شود. چنین اطلاعاتی برای پزشک بسیار مفید هستند. به عنوان یک پزشک بخش مراقبت های ویژه، مسائلی که ما درباره آن صحبت می کنیم برای من مسائلی روزمره هستند.”

میانگین امتیازات 4.8 / 5. تعداد امتیازات 19

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا